آغوش گرم تـــــو
مهر باطلی ست بر همه ی سردی های روزگار
آغوش گرم تـــــو
مهر باطلی ست بر همه ی سردی های روزگار
.
.
آغــوشت بوی تلخ که هیچ , بوی غرور میدهد !
و چه لذت بخش است که ریه هایم از عطر مردانگی ات پر شود
.
.
قــفل دستانت را بـــگشا
آنقدر خسیس مــباش !
فقط کمی آغوش میخواهم همین . . .
.
.
آغــوشت بوی تلخ که هیچ , بوی غرور میدهد !
و چه لذت بخش است که ریه هایم از عطر مردانگی ات پر شود
.
.
قــفل دستانت را بـــگشا
آنقدر خسیس مــباش !
فقط کمی آغوش میخواهم همین
.
.
گاهی اوقات آنقدر دلــت گرفته و آنقدر خــسته ای که مـــحتاج یـــک آغوش میشوی . . . حتی یک آغوش خیـــالی
.
.
در آغـــوشم که میگیری حلقه ی دستانت به دور کمرم حلقه ای ست از جنس “نیاز”
و “ناز” من این چشمانم است که با هر پلک زدن تو را هوایی میکند
.
.
دیکتاتور تویی و آغوشت !
که هر بار مرا تسلیم می کند
.
.
این روزها حسی دارم آمیخته با دلتنگی
کم می آورم ، بازوانی می خواهم که تنگ در برم بگیرند ، اما نه هر بازوانی ، فقط حصار آغوش تو
.
.
دلم آغوشی می خواهد به وسعت بازوان تو
.
.
تا پایان عمر به یاد خواهم داشت که هرگز نفهمیدم مزه ی خوابیدن در آغوشت را